باسمه تعالی
حادثه یازده سپتامبر یکی از اتفاقات مهم در عرصه جهانی در آغاز سده جدید میلادی است که تأثیرات مهمی در حوزه های گوناگون به ویژه مباحث حقوق بشری گذاشته است. یکی از مهمترین این امور تغییر مفهوم حقوق بشر بعد از این حادثه در جهان و به طور خاص در منطقه خاور میانه است. علی رغم تدوین سه نسل از اسناد بالادستی در نظام حقوق بشر جهانی و نیز با وجود ادعای بنیانگذاران جامعه ملل و سازمان های بین المللی مبنی بر جامعیت و فراگیری در سطح دنیا، اما متأسفانه واقعیت نشان از آن دارد که این مفهوم در عمل، جهانی نیست. بعد از حملات آمریکا به بهانه مقابله با عوامل یازده سپتامبر به خصوص افغانستان و عراق، این مسئله به وضوح قابل مشاهده است که مفاهیم حقوق بشری تبدیل به مسائلی نسبی، قابل تفسیر و مشکک از سوی واضعان آن شده است؛ به طوری که در موقعیت هایی که منافع سفید پوستان غربی رعایت شود، این مسئله مبتنی بر حقوق بشر است، اما در جایی که منافع رنگین پوستان، مسلمانان، اقلیت ها و … در میان باشد، اهمیت مسائل حقوق بشری رنگ می بازد. نمونه بارز این نکته را نه تنها می توان در لشکرکشی های آمریکا به منطقه خاور میانه در سال های گذشته مشاهده کرد که حتی در خود آمریکا و اروپا نیز حقوق اقلیت های مذهبی و سیاه پوستان نقض می شود بدون آن که نقدی جدی مبتنی بر حقوق بشر متوجه بانیان آن شود. بنابراین می توان فهمید که اطلاق مفهوم «جهان شمولی» بر حقوق بشر که مستلزم رعایت حقوق انسان ها بدون توجه به جنسیت، ملیت، نژاد و مذهب است، در قرن حاضر غیر قابل باور است.
نکته مهم دیگری که لازم است بدان توجه شود، جایگاه امنیت و صلح در جهان پس از واقعه یازده سپتامبر است. این نکته شایان ذکر است که علی رغم لشکرکشی و تلاش آمریکا برای سرکوب تروریست های منطقه مانند القاعده و طالبان، رژیم بعث و …. و نیز گسترش امنیت، ما شاهد آن هستیم که نه تنها این ادعا تحقق نیافت، بلکه کشورهایی که آمریکا در آن پا گذاشت به پایین ترین سطح امنیت و صلح پایدار رسیده اند. این کشورها زیرساخت های اساسی خود را در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و … از دست داده اند و این مسئله باعث بروز ناامنی، مهاجرت، فقر بلند مدت، توسعه برهم خورده، رشد تروریسم، ضعف بهداشت عمومی، تخریب مراکز علمی و فرهنگی، از دست رفتن امنیت غذایی و بسیاری از مشکلات دیگر در این منطقه بعد از حادثه یازده سپتامبر شده است. دامنه ی آثار ناامنی کشورهای آسیب دیده، به کشورهای دیگر مانند ایران، پاکستان، کشورهای عربی و … کشیده شده است. این مسئله سبب شده است که جریانات افراطی و تروریسم نوظهوری با قرائت های مختلف دینی و زبانی شکل بگیرند.
آخرین بحث که باید در رابطه با مسئله یازده سپتامبر بدان اشاره کرد، این است که تا قبل از این رویداد، تروریسم از منظر تعریف حقوقی- سیاسی یک تعریف مورد اختلاف بود و بسیاری از کشورها، سازمان های بین المللی و حقوقدانان درباره آن آراء متفاوتی داشتند. اما سوءاستفاده ای که آمریکایی ها از لحاظ نظری کردند آن بود که با تبلیغات گسترده این مسئله را جا انداختند که تروریست به معنای جریانات و افرادی است که منافع آمریکایی را تهدید می کند. به بیان دیگر هر کشوری که در تعارض منافع آمریکا و متحدانش قدم بردارد ذیل مفهوم تروریست قرار می گیرد. این کار که با تحریف افکار عمومی همراه بوده است، باعث شد تا جنبش های ضد اشغال گری و یا آزادی بخش مانند جنبش حزب الله و انصار الله یمن که حق دفاع مشروع از خود را دارند، مصداق تروریسم خوانده شود. اگرچه نخبگان مستقل در کشورها این را نپذیرفتند، اما قدرت رسانه ای آمریکا شعار هرکه با «ماست ضد تروریسم است و هر که علیه ماست، ترویست است» را در جهان به کرسی نشاند. این مسئله باعث شد تا بسیاری از گروه های تروریستی به واسطه قدرت های بزرگ مانند آمریکا پا عرصه حیات بگذارند. خانم هیلاری کیلینتون به صراحت یاداور شد که گروه داعش را آنان به وجود آورده اند. ترامپ در گفت و گوهای انتخاباتی بارها تأکید کرد که داعش دست پرورده دموکرات هایی چون اوباما و وزیر خارجه اوست. پیش از این نیز طالبان و القاعده نیز مورد حمایت همین کشورهای سردمدار است. بنابراین می توان نتیجه گیری کرد که حادثه یازده سپتامبر بهانه ای شد تا آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم، آن را در جهان به خصوص منطقه خاور میانه گسترش دهد تا منافع نظامی، امنیتی و … خود را بیش از پیش حفظ کند.