آتش جنگ جهانی اول، بیش از همه دامن کشورهای بیطرفی چون ایران را گرفت و تبعات غیرقابل جبرانی داشت. آتشی که در طول این سالها هرگز فرصت بررسی دقیق و دادخواهی از مسببان آن خسارت محض به آسیبدیدگان داده نشده است. هنوز اسناد و مدارک آن وقایع در کشوری چون انگلستان بهعنوان یک بازیگر اصلی در طبقهبندی محرمانه قرار دارد. یکی از تبعات خانمانسوز جنگ اول، قحطی سالهای 1917 تا 1919 میلادی در برخی کشورهای جنوب غرب آسیا بهخصوص ایران بود.
از سالها پیش مشخصاً پس از قرارداد 1907 میان روس و انگلیس، نیروهای خارجی در ایران حضور داشتند. بیش از همه انگلستان با تشکیل پلیس جنوب، در مناطق جنوبی ایران حضور داشت. جنگ جهانی، این حضور و اعمالنفوذ را تشدید کرد. با خروج روسیه از ایران در پی انقلاب اکتبر 1917 و همچنین خروج عثمانی از شهرهای غربی ایران پس از اوجگیری شکستش در جنگ اول جهانی، عملاً انگلستان را به تنها بازیگر اثرگذار تحولات سیاسی این برهه تاریخی در سرتاسر ایران تبدیل میکند.
روایتهای مختلفی از قحطی و علل شکلگیری آن در این سالها نقلشده است؛ طبق روایت محمدقلی مجد، نویسنده کتاب «قحطی بزرگ» که منبع اطلاعاتش را آرشیو گزارشهای دیپلماتهای وقت آمریکا در ایران و روزنامههای وقت بیان کرده است، براثر این قحطی حدود نیمی از مردم ایران به کام مرگ رفتند. او تعداد کشتهشدگان را 8 تا 10 میلیون و حتی بیشتر اذعان میکند. او عامل اصلی این قحطی را در وهله اول ناشی از سیاستهای مالی دولت انگلستان در ایران میداند. اولین عامل قحطی، تغذیه نظامیان بیشمار بریتانیایی از غلات ایران بود؛ همین کمبود ارزاق در بازار ایران، تورم افسارگسیخته و نهایتاً احتکار و تشدید قحطی را منجر شد. انگلستان میتوانست همه یا بخشی از غلات را از هند وارد کند؛ اما برای اینکه ظرفیت ناوگان دریاییشان صرف حمل مواد غذایی نشود، تصمیم گرفتند از ایران تغذیه نیروها را تأمین کنند؛ مرگ میلیونها ایرانی به قیمت خالی ماندن ظرفیت ناوگان دریایی بریتانیا. بهاضافه آن برهه دولت ایران بهشدت ضعیف شده بود. عمر هر کابینه بهطور میانگین به 4.5 ماه رسیده بود. کشور در وضعیت نابسامانی قرار داشت و دولت درآمد کافی برای مدیریت بحران نداشت. در این اوضاع انگلستان از اعطای کامل حق ایران از عواید فروش نفت و نیز درآمدهای گمرکی سرباز میزد. این موارد سهگانه علل اصلی قحطی ذکرشدهاند.
در مقابل روایتی قرار دارد که با استقبال بیشتری از سوی برخی مراکز غربی روبهرو بوده است. این محققان نقش نیروهای خارجی و در رأس آنها انگلستان در کشته شدن مردم را نقش مکمل و تشدیدکننده ارزیابی میکنند. آنها با پذیرش اصل قحطی بر اثرگذاری اشغالگران خارجی ازجمله روس در کنار انگلستان تأکید کرده و معتقدند که قحطی اولاً به سبب عوامل طبیعی و شیوع بیماری اتفاق افتاد. متأسفانه کمبود مواد غذایی و غلات با شیوع بیماریهایی چون آنفلوانزا، وبا یا تیفوس و … همراه بود که برخی شیوع آن را ناشی از حرکت نظامیان از آمریکا و اروپا به سمت آسیا و جنوب غرب این قاره میدانند. در این میان اقدامات انگلستان و روس برای تأمین معاش سربازانشان در کنار ممانعت از انتقال غلات در کشور برای جلوگیری از دسترسی رقبا و دشمنان به مواد غذایی بر شدت قحطی دامن زده و تلفات را بیشتر کرده بود. اغلب قائلان به این روایت تعداد کشتههای قحطی را کمتر از 4 میلیون ارزیابی میکنند. یکسوم، یکچهارم، یکپنجم و یکدهم کل جمعیت نسبتهایی است که برای بیان تعداد کشتهشدگان توسط نویسندگان مختلف ذکرشده است.
نکته دیگری که این تفاوت دیدگاه را منجر شده، ریشه در اختلافی دارد که در ذکر آمار جمعیت ایرانیان قبل از جنگ جهانی رخداده است. جمعیت ایران در دهه 20، نه تا یازده میلیون برآورد شده است. ازاینرو میزان کاهش جمعیت به نسبت قبل از جنگ جهانی، بهعنوان عدد کشتگان لحاظ میشود.
آنچه در این میان واضح و مورد اجماع اکثر محققین بوده، نقش ولو حداقلی قدرتهای خارجی بهخصوص انگلستان در تشدید قحطی و مرگومیر ناشی از آن در ایران است. کسی نیست وجود قحطی و مرگ اقلاً 1 میلیون ایرانی را در آن سالها انکار کند؛ بلکه اختلافات به ابعاد این بحران برمیگردد. اگرچه بیماری و قحطی در سراسر ایران گسترشیافته بود اما تعداد تلفات نظامیان انگلیسی که تعدادشان بعضاً تا 400 هزار نفر نقلشده است، نسبت بسیار اندکی است. این نشان از کمبود غذا و امکانات درمانی-بهداشتی در بین مردم برخلاف نظامیان بوده است.
بنابراین حتی اگر روایت حداقلی را لحاظ کنیم، قتلعام 1 میلیون ایرانی در مقابل دیدگان اشغالگران و به سبب اجرای سیاستهای منفعتطلبانه، جنایت بزرگی است. تغییر عدد تلفات از 10 میلیون به 2-3 میلیون نمیتواند تفاوت محسوسی در شدت این جنایت ایجاد کند.
حال باید اولاً دولت و مراکز تحقیقاتی به بررسی تمامی اسناد تاریخی اعم، مکاتبات مسئولین خارجی حاضر در ایران، گزارشهای مردمی و … به روایت واحدی یا مشابهی از واقعه برسند. از سوی دیگر باید از نهادهای بینالمللی و کشورهای اشغالگر در آن سالها مطالبهگری شود تا اسناد مرتبط با آن دوران را منتشر کرده و باب بررسی دقیقتر را فراهم کنند. در کنار این اقدامات باید با توجه به نظرات اجماعی از وقایع آن دوران، تلاشهای کافی برای محکومیت متخاصمان و اخذ غرامت در صورت امکان صورت پذیرد.